داستان کوتاه عاشقانه ژاله و منصور
امروز روز دادگاه بود ومنصور میتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه کرد چه دنیای عجیبی دنیای ما. یک روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمی شناختم وامروز به خاطر طلاقش خوشحالم.
ژاله و منصور ۸ سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند.انها همسایه دیوار به دیوار یگدیگر بودند ولی به خاطر ورشکسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهی هاشو بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترین همبازی خودشو از دست داده بود.
۷سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.
دو سه روز بود که برف سنگینی داشت می بارید منصور کنار پنچره دانشگاه ایستا ده بود و به دانشجویانی که زیر برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه می آمدند نگاه می کرد. منصور در حالی که داشت به بیرون نگاه می کرد یک آن خشکش زد ژاله داشت وارد دانشگاه می شد. منصور زود خودشو به در ورودی رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام کرد ژاله با دیدن منصور با صدا گفت: خدای من منصور خودتی. بعد سکوتی میانشان حکم فرما شد منصور سکوت رو شکست و گفت : ورودی جدیدی ژاله هم سرشو به علامت تائید تکان داد. منصور و ژاله بعد از۷ سال دقایقی باهم حرف زدند و وقتی از هم جدا شدند درخت دوستی که از قدیم میانشون بود بیدار شد . از اون روز به بعد ژاله ومنصور همه جا باهم بودند آنها همدیگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبدیل شد به یک عشق بزرگ، عشقی که علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا می داشت .
منصور داشت دانشگاه رو تموم می کرد وبه خاطر این موضوع خیلی ناراحت بود چون بعد از دانشگاه نمی تونست مثل سابق ژاله رو ببینه به همین خاطر به محض تمام شدن دانشگاه به ژاله پیشنهاد ازدواج داد و ژاله بی چون چرا قبول کرد طی پنچ ماه سور سات عروسی آماده شد ومنصور ژاله زندگی جدیدشونو اغاز کردند. یه زندگی رویایی زندگی که همه حسرتشو و می خوردند. پول، ماشین آخرین مدل، شغل خوب، خانه زیبا، رفتار خوب، تفاهم واز همه مهمتر عشقی بزرگ که خانه این زوج خوشبخت رو گرم می کرد.
ولی زمانه طاقت دیدن خوشبختی این دو عاشق را نداشت.
در یه روز گرم تابستان ژاله به شدت تب کرد منصور ژاله رو به بیمارستانهای مختلفی برد ولی همه دکترها از درمانش عاجز بودند بیماری ژاله ناشناخته بود.
اون تب بعد از چند ماه از بین رفت ولی با خودش چشمها وزبان ژاله رو هم برد وژاله رو کور و لال کرد. منصور ژاله رو چند بار به خارج برد ولی پزشکان انجا هم نتوانستند کاری بکنند.
بعد از اون ماجرا منصور سعی می کرد تمام وقت آزادشو واسه ژاله بگذاره ساعتها برای ژاله حرف می زد براش کتاب می خوند از آینده روشن از بچه دار شدن براش می گفت.
ولی چند ماه بعد رفتار منصور تغیر کرد منصور از این زندگی سوت و کور خسته شده بود و گاهی فکر طلاق ژاله به ذهنش خطور می کرد.منصور ابتدا با این افکار می جنگید ولی بلاخره تسلیم این افکار شد و تصمیم گرفت ژاله رو طلاق بده. در این میان مادر وخواهر منصور آتش بیار معرکه بودند ومنصوررا برای طلاق تحریک می کردند. منصور دیگه زیاد با ژاله نمی جوشید بعد از آمدن از سر کار یه راست می رفت به اتاقش. حتی گاهی می شد که دو سه روز با ژاله حرف نمی زد.
یه شب که منصور وژاله سر میز شام بودن منصور بعد از مقدمه چینی ومن ومن کردن به ژاله گفت: ببین ژاله می خوام یه چیزی بهت بگم. ژاله دست از غذا خوردن برداشت و منتظر شد منصور حرفش رو بزنه منصور ته مونده جراتشو جمع کرد و گفت من دیگه نمی خوام به این زندگی ادامه بدم یعتی بهتر بگم نمی تونم. می خوام طلاقت بدم و مهریتم……. دراینجا ژاله انگشتشو به نشانه سکوت روی لبش گذاشت و با علامت سر پیشنهاد طلاق رو پذیرفت.
بعد ازچند روز ژاله و منصور جلوی دفتری بودند که روزی در انجا با هم محرم شده بودند منصور و ژاله به دفتر طلاق وازدواج رفتند و بعد از مدتی پائین آمدند در حالی که رسما از هم جدا شده بودند. منصور به درختی تکیه داد وسیگاری روشن کرد وقتی دید ژاله داره میاد به طرفش رفت و ازش خواست تا اونو برسونه به خونه مادرش. ولی در عین ناباوری ژاله دهن باز کرده گفت: لازم نکرده خودم میرم بعد عصای نایینها رو دور انداخت ورفت. منصور گیج منگ به تماشای رفتن ژاله ایستاد .
ژاله هم می دید هم حرف می زد . منصور گیج بود نمی دونست ژاله چرا این بازی رو سرش آورده . منصور با فریاد گفت من که عاشقت بودم چرا باهام بازی کردی و با عصبانیت و بغض سوار ماشین شد و رفت سراغ دکتر معالج ژاله. وقتی به مطب رسید تند رفت به طرف اتاق دکتر و یقه دکترو گرفت وگفت:مرد نا حسابی من چه هیزم تری به تو فروخته بودم. دکتر در حالی که تلاش می کرد یقشو از دست منصور رها کنه منصور رو به آرامش دعوت می کرد بعد از اینکه منصور کمی آروم شد دکتر ازش قضیه رو جویا شد. وقتی منصور تموم ماجرا رو تعریف کرد دکتر سر شو به علامت تاسف تکون داد وگفت:همسر شما واقعا کور و لال شده بود ولی از یک ماه پیش یواش یواش قدرت بینایی و گفتاریش به کار افتاد و سه روز قبل کاملا سلامتیشو بدست آورد.همونطور که ما برای بیماریش توضیحی نداشتیم برای بهبودیشم توضیحی نداریم. سلامتی اون یه معجزه بود. منصور میون حرف دکتر پرید گفت پس چرا به من چیزی نگفت. دکتر گفت: اون می خواست روز تولدتون موضوع رو به شما بگه…
منصور صورتشو میان دستاش پنهون کرد و به بی صدا اشک ریخت. فردا روز تولدش بود…
_____________________________________________________________________________________
اینجا نه جای موندنن
شادون اتی ناشاد اری
مث یه مرد چیچکا
بعد از دو روز ایاد اری
___________________________________________________________________________________
____________________________________________________________________________________
_______________________________________________________________________________________
____________________________________________________________________________________
______________________________________________________________________________________
پسره نخبه بوده میذارنش کلاس زبان. یه روز بعد از کلاس میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ.
میگه بزار یه سگ داغ بخورم.
خلاصه طرف براش میاره.
میگه اوه اوه ببین از سگه کجاش به ما رسید
یه روزی یه خیار با یه خیار شوره توی خیابون داشتن می رفتند
یه نفر از خیاره پرسید این کیه که همراهته؟
خیاره گفت:این خواهره ترشیده ی منه
یه مقام محترم گفته(!) از سال آینده نام کشور تعویض خواهد شد و وی علت آن را اینگونه توضیح داد:
ایران نام زنانه است
۲-عراق ۸ سال به آن تجاوز کرده است
۳-آمریکا به آن نظر بد دارد و ……….
مدرسه بچه ها رو اردو میبره کوه وقتی داشتن میرفتن بالا یکیشون که زبونش میگرفته هی میگفته چا چا چا چا چا.وقتی میرسن بالایه کوه میگه چادر موند پایین کوه همه شاکی میشن وقتی داشتن میرفتن پایین یارو هی میگفته شو شو شو شو شو تا میرسن پایین کوه میگه شوخی کردم
سلام عزیزم، شنیدم پنج شنبه آینده جشن نامزدیته تبریک میگم ؛ واقعا خوشحال شدم!
.
.
.
.
.
ستاد مبارزه با افسردگی دختران دم بخت
پیکانه بنزین سوپر میزنه……. ترمز دستیش نمی خوابه!!!!!
یه مقام محترم اعلام کرده که کتابهای مدارس بومی سازی میشود…
این هم نمونه بومی سازی:
جمله اصلی: آن مرد با اسب آمد
جملات بومی شده :
اصفهان: آن مرد با پول آمد
تهران: آن مرد با ماکسیمای مشکی آمد
قم: حاج آقا تشریف آوردند
آبادان: آن مرد با عینک دودی ریبن آمد
زاهدان: آن مرد را کشتند
تبریز: آن مرد یاواش یاواش گئدی
مشهد: آن مرد با شمع آمد
خرم آباد: آن مرد مرد نیه، انه
سنندج: آن مرد سبیل دارد
اردبیل: آن مرد بار میبرد
قزوین: آن مرد با لبخند آمد
شیراز: آن مرد حال نداشت نیامد
رشت: آن مرد رفت بابا آمد
سلام مامانت خونه اس ؟ مامانم کارش داره
(طرح خوشحال کردن دختران دم بخت)
دعای خالصانه یک کودک:خدایا، لطفا برای خانمهای فقیری که توی کامپیوتر بابام هستند لباس بفرست
زنه ۲۰۰ سال عمر کرده بود ، بهش می گن مادر تو این سن چه آرزوئی داری؟ می گه : ننه ۶ سال دیگه عمر کنم بشم ۲۰۶ بیفتم زیر پا جوونا !!!
معما:
اون چیه که زنا میدن مردا میخورن؟ -حرس(Hers)
اون چیه که مردا در میارن زنا میخورن؟ – پول
اون چیه که زنها باز میکنن مرد ها میذارن توش؟ – حساب بانک
اون چیه که باعث میشه با اشتیاق این مطلب رو بخونی؟ – ذهن منحرف
به لهجه نیشابوری بخونید. دلنگو می شدم بر شاخ پسته/ چو دیدم دختری بر خر نشسته// بدو گوفتوم که بوس به مو نمتی/ بگوفت متم ولی خر وانمسته!!
معلم بگو ببینم آفریقا کجاست؟
شاگرد: (با گریه) آقا اجازه، چرا هر وقت یک چیزی گم میشه از من می پرسید!؟
سلام … من از اداره برق مزاحمتون می شم … شما شاکی خصوصی دارین !!!!
اخه برق چشماتون یه نفر رو کشته
روزنامه های دیروز : یک پیرزن ۹۰ ساله در پارک مورد تجاوز قرار گرفت .
روزنامه های امروز : هجوم گسترده پیرزنها به پارکها ترافیک خیابانهای اطراف را مختل کرده !!
یه یارویی میره مکه باخودش ارپی جی میبره. میگه : میخوام بزنم یک باره شیطون و داغون کنم.
بااین سنگریزه ها از رو نمیره
بن لادن تهدید کرده که تا چند روز دیگه سه جا رو قطعا میزنه: ریش، پشم و زیر بغلشو
غضنفر داشت آب جوش میریخته توی باغچه!
بهش میگن: چرا آب جوش میریزی تو باغچه؟؟ میگه: آخه چای کاشتم
بوسه یعنی اتصال سیم های مثبت و منفی یک جریان برق ۶۶۰۰۰ ولتی که اگه زیاد طول بکشه فیوز مرکزی بدجوری میزنه بیرون!! ؟
وزیرراه:هواپیما وقتی از زمین بلند میشود مانند انسان سالمی است که ازخانه بیرون رفته ومشخص نیست در راه چه مشکلی پیدامیکند
اطلاعیه وزارت سلامتی: از این پس برای گرفتن بلیت هواپیما علاوه بر ارائه شناسنامه به ارائه وصیتنامه هم احتیاج است
*بیا اینو بخور :
همه جورش هست . دراز ، کلفت ، کوتاه ، باریک . اولش راست راسته ولی آخرش خمیده میشه نوش جان: تک ماکارون
انقدر گشاد و گرمی که وقتی میرم توت هیچ احساسی نمیکنم، کاپشن جون
-دیشب خوابتو دیدم، با یه لباس خوشگل نارنجی اومدی در خونهمون، هر چی گفتم بیا تو، نیومدی! گفتی کار دارم، برو آشغالاتو وردار بیار
-استاد به شاگرد :اهمیت پریود را توضیح بده
دانشجو : خیلی مهمه استاد ، یه بار خواهرم گفت پریودم عقب افتاده ، مامانم غش کرد بابام سکته کرد ، راننده مون هم فرار کرد
.بیشتر مردها ۲ آرزوی بزرگ دارند، اول داشتن خونه، دوم داشتن ماشین برای فرار از خونه
آرزو میکنم بتوانی ته دل مردم را ببینی و صدای دلشان را بشنوی و به دلشان آرامش بدهی درست مثل سنگ توالت!
.صدای عشق: صدای پیانو نیست، صدای گیتار هم نیست، صدای عشق صدای قلب هم نیست، صدای عشق صدای فنر تخته…
.عروس و داماد شب اول به چی فکر میکنن؟ ۱٪ به همدیگر ۲٪ به بچه ۳٪ به دوستای قدیم و ۹۵٪ به این که چه جوری نشون بدن اولین بارشونه.
.هشدار به مجردها: تا اطلاع ثانوی به دلیل شیوع آنفولانزای مرغی قاطی مرغا نشید
.عکس همسرتون را همیشه همراه داشته باشید و با هر مشکل بزرگی
که برایتان پیش آمد به آن نگاه کنید تا بدانید مشکل بزرگتری هم هست
یه روز یه نفر یه ۲۵ تومنی روزه زمین میبینه . دولا میشه برش داره ، یه دفه می گ.و.زه . میگه : نگاه کن ، برا ۲۵ تومنی هم دزدگیر گذاشتن ..!
نسخه جدید آموزش رد شدن ازخیابان به کودکان اول به سمت چپ که محل عبور ماشینهاست نگاه میکنیم بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه میکنم بعد به سمت بالا نگاه میکنیم که محل سقوط هواپیماست سپس با روحی سرشار و قلبی مطمئن پا به خیابان می گذاریم
.پلیس راه مناطق کوهستانی و برفگیر اعلام کرد: ماشینهایی که زنجیر ندارند سینه بزنند.
.نگاه اولت بر من اثر کرد، نگاه دومت دیوونهام کرد، نگاه سومت عاشقترم کرد، اه، گندشو در آوردی، نگاه آخرت دیگه هیزبازی بود!
سالها بود ترا میکردم همه شب تا به سحرگاه دعا
یاد داری که به من میدادی درسه آزادگی و مهر و وفا
همه کردند چرا من نکنم وصفه روی گله زیبای تو را
تا ته دسته فرو خواهم کرد خنجره خود به گلوگاه نگاهه تو
اگر خم نشوی تو نرود قده رعنای تو از این اندرگاه
جمله عاشقانه همدانی
با تمام چفته چولیت، شته شولیت، پته پیسیت، قد یه خیار چولسیده داغانتم!
“بسی رنج بردم در این سال سی”
نشد خر برای عروسی، کسی!!
شکست عشقی
می دونی شکست عشقی یعنی چی؟
یعنی بری پای تخته کنفرانس بدی، بعد بفهمی زیپ شلوارت باز بوده!
فال حافظ!نیت کن…………..
به جهنم گر غمت پایان ندارد!!به درک گر سرت سامان ندارد!!بخندم من به این دنیای فانی !!که ضایع تر از این امکان ندارد!!!
حافظ می خواد بگه تو خوشبخت می شی!یکم عصبانیه!!منظوری نداره!!
امکانات زندگی در عشایر :
غذا : کشک
یخچال : مشک
حمام : تشت
دستشوئی : دشت !
همه شب فکرم این است و همه شب سخنم !
گر روم دیر به منزل ، چه بگویم به زنم !!!
از یارو میپرسند پتروس کی بود؟ میگه یه دهقان فداکار بود که وقتی گرگ یوسفش را خورد، رفت زیر تانک و انگشتشو کرد تو چشم راننده قطار!
یارو زنه زبونش میگرفته، میره سبزیفروشی میخواسته نارنگی بخره،میگه: بیدحمت لیم کیلو لالنگی بدین! یارو هم شاگردش رو صدا میکنه، میگه: اوهوی حسنی!نیم کیلو خیار بده خانم!!!
زن به شوهر: عزیزم از ایتالیا برات چی بیارم؟ شوهر باتمسخر: یک دختر موبور و نازایتالیایی! .. بعد از برگشت از سفر، شوهر به زن: سوغاتی من چی شُد؟ زن به شوهر: باید ۹ ماه صبر کنی ، تا به دنیا بیارمش
بچه از باباش می پرسه: بابا! تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی می کنند یا با هم هستن؟
اس ام اس تنهایی جدید91
دنیای این روزای من هم قد.تن پوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
.
.
.
از تنهایی گریزی نیست . . بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند . . . نمیخواهم کسی شال
گردن اضافی اش را دور گردن آدم برفی احساسم بیاندازد.
.
.
.
تنهایی بد است،
اما بد تر از آن اینست که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی،
آدم هایی که بود و نبودشان به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد…
.
.
.
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان.شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
اس ام اس عاشقانه مرداد91
کفش هم اگر تنگ باشد زخم میکند ، وای به حال دل من از دوری تو .
.
.
.
فراموش کردنت کار آسانی است ! کافی است دراز بکشم ، چشمهایم را ببندم و نفس نکشم !
.
.
.
دریا همیشه از من دلگیر است ، میدانی چرا ؟ چون همیشه بزرگی تو را به رخ او میکشم .
.
.
.
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن ! از زاویه تو ... آها دیدم ، از زاویه ی تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع ! من و تو !
.
.
.
دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه ، هر جا.نگاه می کنی می بینیش !
.
.
.
هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده وکوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیارا
جز برای او وجز با او نمیخواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد
.
.
.
ستاره ها هیچ گاه از خاطر آسمان نمی روند ، بگذار دل من آسمان باشد و یاد تو ستاره .
.
.
.
این روزها زیادی ساکت شده ام ، حرف هایم نمی دانم چرا به جای گلو ، از چشم هایم بیرون می آیند .
.
.
.
مساحت خلوتم را پر کن ، عمودی.یا افقی فرقی نمیکند ، همین که ضلعی از چهار دیواری ام باشی کافیست .
.
.
.
خیالت همه جا با من است ، اما دلم گرمای.بودنت را میخواهد نه سردی خیالت را .
اس ام اس تیکه دار جدید
تنگی نفست رو نندا ز گردن آلودگی هوا
دلت رو ببین ، کجا گیر کرده!
.
.
.
راحت.بگم
خطای دید بود
هیچی نبودی
زیادی گنده می دیدمت.
.
.
.
به بعضیا تو زندگی باید گُفت.. من چشم میذارم.. تو فقط گُمشو.
.
.
.
مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید:
میتونم.بهت اعتماد کنم ؟!
در تاریخ حتی یک مورد هم جواب منفی ثبت نشده !
.
.
.
ارزش دل قد یک مورچه است:
هر دو خواسته یا ناخواسته زیر پا له میشوند.
.
.
.
سگ بفهمه دوسش داری باوفا میشه.
آدم بفهمه دوسش.داری هار میشه
.
.
.
در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی
.
.
.
تو هَمیـــشه میگفتـــــی :
مـــــــن ، یه تار مُوی تو را به هیچ کَس نمیــــــدَهم!
اینقَدر تار های مویِ مَن را به این و آن دادی تا کَچَــــل شدم !
حـــــــالا برو دســـــت از سر کچلم بردار
.
.
.
تمام شدن من پایان من نیست
آغاز بی لیاقتی توست ...
.
.
.
دنبال کسی.نیستم که وقتی میگم میرم
بگه : "نرو!"
کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم
بگه : صب کن منم باهات بیام، تنهانرو
.
.
.
بگذار س ـ ک ـ و ـ ت قانون زندگی من باشد...
وقتی واژه ها درد را نمی فهمند.
.
.
.
دوره ای شده که حاضرم جای "پت"باشم اما یه دوست واقعی.مثل "مت"داشته باشم!
.
.
.
كاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام ، یه باشگاه زیبایی افكار هم داشتیم ؛ مشكل امروز ما اندام ها نیستن ، افكارها هستن !
داماد : موجودیست مظلوم، قبل از دامادی منت بسیار کشیده، بسیار گردن کج کرده تا سر انجام بعله را گرفته، اما همواره انگ به غلامی پذیرفته شدن را به همراه داشته و خانواده ی عروس اورا به عنوان عضوی تحمیلی دانسته و به رسمیت نمیشناسند.
پدر زن : موجودیست از جنس داماد، اما آبش با داماد در یک جوی نرفته و همواره به داماد به چشم دزد ناموس نگاه می کند که دختر دردانه اش را از چنگ بابا درآورده...
برادر زن : موجودیست دو رو از جنس داماد، غالباً سیاست یک بام و دو هوا را دارد، برای داماد از جنس پدرزن بوده و در جایی دیگر خود داماد است و به مشقات دامادی گرفتار.
خواهر زن : از او به عنوان نان زیر کباب هم یاد شده، نقشی دوگانه دارد، گاه مرهم درد است و گاه سوهان روح.
باجناق : همسر خواهر زن را گویند، موجودیست منافق و رقیبی سرسرخت و ملاکی برای سنجش و قیاس، اعمال و رفتارش همواره بر زندگی شما سایه افکنده و بر روی اعصابتان پارازیتهایی با طول موج متوسط ارسال میکند. آهنگ تغییر در زندگی شما تابعیست جبری از تغییرات زندگی او، که بر اساس میزان و کیفیت تغییرات مورد سنجش قرار میگیرید.
و اما
مادر زن : وزیر جنگ، مسئول براندازی نرم، حاکم خانوادهی همسر، مخرج مشترک نظر اعضای خانوادهی همسر که از نفوذی ویژه برخوردار بوده و اگر با سیاست دم او را ببینید همهی مشکلات سهل میشوند و در غیر این صورت زندگی به کامتان تلخ گشته و به این نتیجه خواهید رسید که ازدواج بزرگترین اشتباه یک مرد است !
-----------------------------------------------------------------
بچه 9 ساله الان
کامپیوتر داره
اینتزنت داره
فیسبوک داره
توییتر داره
ایکس باکس داره
پی اس تری داره
آیفون داره
ویدیو سی دی داره
موبایل داره
آیپد داره...
بچه 9 ساله زمان ما
به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی
گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی
گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت.
به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟
گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟
چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست
_______________________________________
هیچ کسی اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزیست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفائل میزنم
حافظه دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
____________________________
و سر انجام
ϰ-†нêmê§ |